ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر!
به نامت ... ای آفتاب آینه دار جمال تو !! و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره ... قد جعل الله لکل شیئٍ قدراً ................ وکیل! انت ... این چند وقته اساسی قفل کرده بودم . نه فرصت پست زدن پیدا می کردم و نه حالشو ... خواستم به دعای وداع ماه مبارک بپردازم که دست بر قضا رمضان من بی خداحافظی رفت ... خواستم عید را تبریک بگم که به لطف خدا مست مهمانی امام رضا شدم. خلاصه می گذرد ایام ... اومده بودم تک نوشته های ریگ رو ادامه بدم که دیدم از ریگ هم دیگه خبری نیست !!! ... ... ... یا لا اله الا انت !!! به نامت... به نامت ... دوباره سفره ات هوای پهن شدن دارد و دوباره دعوتم می کنی... دوباره هوای افتتاح گرم می شود. سلام خدا... آمین! به نامت... بی تو جام شعر من اکنون ... چقدر سخت و سنگینه نوشتن پست نیومدن شما... اونم درست وقتی که یک سال دیگه از ناخدایی شما روی این زمین گرد می گذره ... چه خوبه روزی که پست بزنیم:« سلام آقا! خوش اومدید» به نامش... یه بیماری هست به اسم سندرم فراموشی مزمن! فراموش کردن از نعمتهای بزرگ خداست. به خاطر سپردن هم... ... این یعنی یه فرصت برای از نو راه انداختن دلم (که زنگار گرفته)!! ولی دلم می خواست خاطرات کربلامو داشته باشم. برای همینم از نو پستشون می کنم.و... یا رب الجسین... ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما بحق الحسین ... اشف صدر الحسین ... بظهور الحجه...
هر چیزی قدری داره. قدری که ما نمی دونیم چیه ؟! ولی می تونیم با دعا عوضش کنیم.
یادم باشه که :
1) وقتی وکیل می گیرم باید بهش اعتماد کنم و دیگه خودم توی کار دخالت نکنم!
2) وقتی کسی وکیلمه زودتر از موعد ازش نتیجه نمی خوام... باید صبور باشم
3)وقتی وکیل های خوبی هستند که بدون حتی حق الوکاله به بهترین نحو ممکن کارمو راه می اندازن منطقی نیست سراغ کس دیگه ای برم
4)اگه این بهترین وکیل کار رو به نحوی غیر از اون طوری که دوست داشتم جلو برد مطمئن باشم که این به نفعم بوده.نکنه بی تابی کنم و آبرو ریزی راه بندازم!
5) یا نعم الوکیل!!
6)...
انت ...
سلام خدا! توی کوچه های تو در توی فکر بد جوری گم شدم. دارم کم می آرم . چشمام رو می بندم و فکر می کنم که از باب الرضا(ع) دارم وارد می شم. اذن دخول می خونم . حالا چه فرقی می کنه که این باب الرضا در حرم امام رضا باشه یا حرم امیرالمومنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مهم حرم بودنشه. مهم اینه که امام آغوش لطفش رو به روی پیچیدگی فکرم باز کنه و کمکم کنه که خوب فکر کنم.
مرگ نزدیکه!! از شب عید فطر تا حالا مرتب دارم بهش نزدیک تر می شم. (مثل همه ) . از پسش بر نمی آم. وقتی که لحد رو می گذارن. خاک رو می ریزن و من می مونم و کرم ها و مورچه ها و ... اون دو ملکی که ... می شه یعنی امام رضا(ع) هوامو نداشته باشه؟؟؟؟؟
کربلا فرصتی بی نظیره که همیشه آرزوی تکرارشو می کشی...
کربلا دست محبت خداست که تو رو هر چند قرن ها دیر ولی به جایی می رسونه که امروز هم فرصت یاری هست...
کربلا ...
دوباره شروع شد .
دوباره از نو.
پیاله و زلال آب و تشنگی و همه ی همه اش از تو ... ناز و بی خبری از من ...
دوباره شروع شد ...
چندی ست شیطان در زنجیر شده است .
امروز من خودم نقش شیطان را بازی کردم.
راستی با من چه باید بکنی؟؟؟
راستی... ؟؟؟
دوباره افتتاح.
دوباره گشایش و گشایش و گشایش .
من خودم گره های جدید را می زنم.
راستی با من چه باید بکنی؟؟؟
دوباره ...
سلام خدا !!
منم... دیوار!
یک سال دیگر هم گذشت و هیچ قابی از عشق و بازگشت بر من آویخته نشد ...
راستی خدا با من چه می خواهی بکنی؟؟؟
نگو که دوباره می بخشی ام...
نگو که دوباره تو به جای من حیا می کنی...
نگو که می پوشانی همه چیز را ...
نگو که دوباره در آغوشم می گیری ...
...
سلام خدا!!
و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک.
و سرمایه ی من همین است و ... همین!
من لی غیرک ؟؟!!
به خود خود خود «بهشت». بهشتی که حق من نیست.
دوباره سر قرآن کوچکم شلوغ می شود.
سحر می شود ... افطار می شود ... سحر می شود ...
دوباره شبهای قدر... احیا.......
سلام خدا! من برگشتم.
بعد از یک سال چرخیدن دور خودم دوباره برگشتم سر سفره ات .
حالم خوب نیست اما خوب می شوم وقتی که صاحبخانه ی مهمانی تو باشی.
سلام خدا!!
شب قدر پارسال کربلا خواستم. پروازم دادی تا کربلا .
حالا من ریگ باد آورده ای هستم ... دلتنگ ... دلتنگ ... دلتنگ ...
سلام خدا!!!
من برگشتم. زمین در این یک سال بارها دور خودش گشت مثل من. و ماه در این یک سال بارها دور زمین گشت...
حقمان نبود. سلام ما را به ماه برسان و بگو ما شرمنده ایم.
سلام خدا ... نه اینکه به خودم برگشته باشم . شیطان را می گویند زنجیر کرده ای. آمدم بپرسم با نفسم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
أللّهمّ إنّا نَرغَبُ إلَیکَ فی دولَةٍ کَریمة ...
از شراب واژه ها خالیست........................
دوباره نبمه ی شعبان شد...
یه نیمه ی شعبان دیگه بدون حضور شما...
دیشب که گریه کردم بوی دستاتون رو از گرمایی که روی شونه م نشست فهمیدم.
صبح که نماز خوندم رد لبهاتون روی تربت کربلام مونده بود و خلوت من و جانمازم و ثارالله کوچکم رو غریبونه تر می کرد.
دیروز که از گذر کند و خسته کننده ی زمان کلافه بودم دیدمتون که بیشتر از هزار ساله هر روز از امتحان صبر خدا سربلند تر بیرون می آید...شمایی که همه ی ما رو با همه ی کوتاهی هامون می بینید.
...
دلم از ندیدنتون گرفته. هرچند شما هستیدو منو می بینید.
دلم از نیومدنتون گرفته. هرچند نیومدن شما یعنی نخواستن ما...
می دونم که خواستن آداب داره ولی... شما پا زمین کوبیدن های کودکانه ی منو به حساب هیچ چیز جز ضعف و کوچیکیم نذارید.
سلام آقا! تولدتون مبارک!!
می گن تا این دنیای لعنتی تو دل منه شما نمی آیید.
هر کار کردم نرفت (زورم بهش نرسید)
شما که امیر دلهایید خودتون بیرونش کنیدو... برای همیشه تو دلم بنشینید...
سلام آقا! تولدتون مبارک!!
این همون بیماریه که وبلاگ من توی میهن بلاگ گرفت...
...
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟؟
Design By : Pichak |