ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر!
هو الشهید... وقتی زنی مادر می شود خدا همه ی عاظفه های دنیا را به سمت دلش نشانه می رود. همه ی آرزوهای خوب ... همه ی لحظاتی که باید با کودکش باشد و... وقتی زنی مادر می شود نقشه ی همه ی لحظات عمر کودکش را در یک ثانیه می کشد. بعد کم کم کودکش قد می کشد. پسرکش مرد می شود.. بزرگ می شود و مادر تمام خستگی هایش را به پسرش تکیه می کند. وقتی مادری دو پسر داشته باشد و خدا یکی را از او بگیرد همه ی آرزوهایش را به نام همین یک پسرش می نویسد. وقتی پسرش نباشد همه ی لحظه را به امید برگشتنش سپری می کند. وقتی استخوان های پسرش بعد از بیست سال برگردند.. راستی این مادر چه باید بکند؟ یکشنبه صبح در بیمارستان امام خمینی تهران مردی که زخم سالهای جنگ دیگر امانش را بریده بود و در این چند ماه اخیر سالها پیرش کرده بود به سمت خدایش پر کشید... امروز او مانده با خاطره ی سه شهید و به امید روزی که به آنها بپیوندد. به علی ، رضا و همسرش.
اینها همه حکایت اوست. مادری به استواری او که هر دو پسرش را به خدا باز گردانده بود و حالا نه سال بود که پرستاری همسر جانبازش را می کرد.
و ... همین !!
Design By : Pichak |