ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر!
اللهمَّ ربَّ الکبریاء والعظمة ... دوباره عید فطر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! این بار تصمیم گرفتم از آخر شروع کنم: از عید فطر... از روزی که نشاط عید با حسرت سفره ای که جمع می شه در هم می آمیزه... سفر تموم شد... کاملا تموم شد! هرچند هواپیمای جده-تهرانی که ما سوارش بودیم سحرگاه 26 مردادبه زمین نشست ... ولی من همین امروز که به طور اتفاقی یکی از هم سفرامو توی خیابون دیدم و اون بعد از سلام وعلیکی آهی کشید و گفت: سفر خوبی بود... تازه یادم افتاد که چند شبه دیگه خواب اونجا رو نمی بینم و چند روزه به زندگی عادی برگشتم و ... و خلاصه سفر تموم شد و ...سوغاتی ها تقسیم شد و ...راستی برای خودم چرا انقدر کم سوغاتی آوردم؟ واااای چه حیف! کاش کنار امام حسن برای خودم دعای مکارم اخلاق می خوندم... کاش ذره ای (یا حتی کمتر از ذره ای) آدم می شدم ... کاش ... چرا بازم کنارم می مونی؟؟
راستی چند روز تا مهمونی خدا مونده؟؟؟؟؟؟ یه صدایی سرزنشم می کنه: تو که تازه از مهمونی خدا برگشتی! مهمون نوازی رسول خدا و سفره ی باز لبیک و احرام و طواف و سعی و تقصیر و نماز و تماشا و جبل الرحمة و غار حراء و مسجد قبا و بئر علی و بین الحرمین کم بود؟؟ و صدایی از درون درونم جوابشو می ده که : اوهوم! ریپیت پلیز!!!
...
خدای کریم!!!!!!!
خدای سریع الرضا!!!!!! چرا انقدر به من فرصت می دی؟؟ چرا؟؟
چطور از من نا امید نمی شی؟؟
چطور با من قهر نمی کنی؟؟
چرا کنارم نمی ذاری؟؟
چرا بازم منو می بخشی؟؟
تو چقدر مهربونیییییییییییی خداااااااااا ...
Design By : Pichak |