ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر!
هفتاد و دو ماه... ظهرِ عاشورا شقّالقمرِ امام را دیدند
هفتاد و دو پشتِ آسمان خم شد، وقتی کمرِ امام را دیدند
هفتاد و دو ذبح و یک خلیلالله، در عزم خلیلِ حق خلل؟ هرگز
در سیروسلوک فیسبیلالله تعظیم به هیبتِ هُبَل؟ هرگز
در هلهله بُتانِ هرجایی اینگونه که دید خودشکستن را؟
افروخت شراره ی ستمسوزی، آموخت رهِ زِخویش رستن را
بنگر حرکات نور اعظم را: در ورطه ی تشنگی تلاطم کرد
هفتاد و دو کشتیِ نجات آورد، هفتاد و دو نوح وقفِ مردم کرد
هفتاد و دو کاروان و یک سالار، هفتاد و دو واحه روبهرو دارد
گاهی ز تنور و گاه بر نیزه با امّتِ خویش گفتگو دارد
آن اسوه ی پاکباز میگوید: آنان که ز راز مرگ آگاهند
در دشتِ جنون ز پا نمیافتند، بر مرکبِ خون هماره در راهند
هفتاد و دو صف، فشرده چون پولاد، هفتاد و دو قبضه موم در یک مُشت
هفتاد و دو سرسپرده ی مولا، تسلیمِ اشارههای یک انگشت
انگشتِ اشارتی که او دارد فردا به مصاف میبرد ما را
گر شیوه ی نو پریدن آموزیم، تا قله ی قاف میبرد ما را
فردا که ز نیزه میدمد خورشید، فردا که خروسِ مرگ میخواند
از خنجر و برگ حجله میبندیم، ما را چو عروسِ مرگ میخواند
هفتاد و دو لحظه، لحظه ی پرواز، هفتاد و دو کربلای پیدرپی
هفتاد و دو لحظه ی سرافرازی، سرهای بریده، خونچکان بر نی
Design By : Pichak |