سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر!

 

وقتی که آب در دل سقا حقیر شد
چشمان خسته محو دو پیکان تیر شد

وقتی علم ز دست یل نینوا فتاد
خورشید هم ز تابش روزانه سیر شد

چشمان آب غرق تمنا و شرم بود
از لحظه ای که در کف دشمن اسیر شد

از بس که شیرخواره به مادر نگاه کرد
آخر رباب یک شبه صد سال پیر شد

امواج العطش چو غریبانه موج زد
حتی دو چشم کوچک اصغر کویر شد

حتی رمق نداشت کمی دست و پا زند
وقتی که سهم حنجرش یک جرعه تیر شد

آغوش مهربان پدر: قتلگاه طفل
عالم قرین بهت این صبر امیر شد



تقدیم به صبر مجسم زینب اطهر (س)


نوشته شده در یکشنبه 89/9/14ساعت 4:30 عصر توسط دیوار نظرات ( ) | |

Design By : Pichak