سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر!

هو العلی الاعلی ...

ریگ باد آورده ای را باد برد...

بعلیٍّ بعلیٍّ بعلیٍّ بعلیٍّ ... دست راستم را بالا می برم و ده بار او را قسم می دهم به عظمت علی، به عبادت علی، به نماز علی ، به روزه ی علی ، به شأن علی (ع)  و ... دست دیگرم را روی قرآن کوچکم روی سرم می فشارم... کسی از پشت بلندگو از صفای ایوان طلای امیرالمومنین می خواند.

خودم بالهایم را چیده بودم. تک تک و منظم. همه ی بالهایم را چیده بودم که صدایم کردی. نفهمیدم دوشنبه صبح چطور به سه شنبه غروب رسید فقط چشمم را باز کردم و دیدم گذاشته ای مرا جایی که کسی کبوتر های مرده را حتی پرواز می دهد . «نجف»

از میان ایوان طلا از کنار تابلوی بزرگ زیارت امین الله که بگذری خودت را در آغوش کسی می بینی که برایت پدری می کند!! کسی که دلت می خواهد هیچ وقت و به هیچ بهانه ای آغوشش را ترک نکنی. دلت می خواهد ساعتها در آغوش ضریحش زار بزنی و همه ی غصه های دنیا را به پنجره های کوچک ضریحش گره بزنی. دلت می خواهد بنشینی و زیر قبه ی با صفایش جامعه بخوانی .امین الله . و جوشن کبیر.
حالا دیشب که جوشن خواندم یادم آمد دفعه های پیش را: زیر قبه ی امیرالمومنین و زیر قبه ی ابالفضل العباس....
و دلم پر زد برای ایوان طلا. برای باب امام رضا . برای ناودان طلایی حرم . برای پدری کردنش ... برای جایی به اسم نجف.
...
نماز صبح را که خواندم آیه ای در سجده ام پرسه زد و انشقَّ القَمَر... شمشیر ی که کینه ی فدک بر قبضه اش سنگینی می کرد بالا رفت و پایین آمد و شیعه با یک حرکت یتیم شد. حالا حتی اگر به قوت چهارده قرن لحظه هایمان را کاسه های شیرکنیم و جلوی خانه اش صف بکشیم باز هم کم است... و فُزتُ بِرَبِّ الکعبه یعنی:« خدایی را که کعبه را پیشکش تولدم کرد سپاس که امانتی را که در کعبه به من سپرده بود در محراب سجود باز پس گرفت .»

و حالا چند ساعتی می شود که اهل آسمان از باب السلام می آیند و زیارت می کنند و از باب امام رضا می روند ...
و من کودکانه پا می کوبم و بابا می خواهم.

ریگ باد آورده را باد برد...


نوشته شده در دوشنبه 86/7/9ساعت 4:37 عصر توسط دیوار نظرات ( ) | |

Design By : Pichak